جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ هشتم: هدف از خلقت انسان(2)
  • پیام به هجدهمین دورۀ همایش «حکمت مطهّر»
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»

  • -->

    اخلاق / اخلاق در اداره / نتايج سعه صدر
    نتايج سع? صدر


    هنگامي كه حضرت موسي(ع) مبعوث به رسالت شد خداوند خطاب به او فرمود:

    «اذهب الي فرعون انه طغي»؛[1]

    اي موسي! به سوي فرعنون برو كه او به سركشي برخاسته است.

    در اينجا حضرت موسي نگفت،خدايا يك لشكر مجهز و يا قدرت و مكنت به من عطا كن! بلكه گفت: خدايا! سعه صدر به من عنايت فرما:

    «رب اشرح لي صدري ويسرلي امري و احلل عقده من لساني يفقهوا قولي»؛[2]

    موسي گفت: پروردگارا! سينه‏ام را گشاده گردان و كارم را براي من آسان ساز واز زبانم گره بگشاي تا سخنم را بفهمند.

    اين ترتب و پشت سرآوردن به ما مي‏فهماند كه اگر كسي دريا دل باشد كارها بر او آسان مي‏شود و اگر كسي سعه صدر داشته باشد، اراده‏اش قوي مي‏گردد. وقت اراده‏اش قوي شد تسلط بر اعصاب پيدا مي‏كند و در نتيجه با آرامش و حوصله حرف مي‏زند. و با مراجعه كنندگانش برخورد منطقي مي‏كند و آنان را راضي و خوشحال راه مي‏اندازد.

    به جرأت مي‏توان گفت كه تاثير سعه صدر، از هر قدرت و مكنتي و از هر لشكر مجهزي براي انسان بيشتر است، در روان‏شناسي معياري وجود دارد به نام«قانون فشار» كه اگر بخواهند شخصيت و سعه صدر و تسلط بر اعصاب كسي را ارزيابي كنند تاكار و پست كليدي را به او محول كنند، ابتدا او را با «قانون فشار» آزمايش مي‏كنند. نحوه امتحان همه به اين صورت است كه: او رادر جاي ناراحت كننده و آزار دهنده‏اي مي‏نشانند و يك لامپ قوي در مقابل چشمانش روش مي‏كنند؛ به طوري كه از نظر جسم او را صد در صد ناراحت مي‏كنند، سپس دو يا سه نفر با او مشغول حرف زدن مي‏شوند،ابتدا سوال پيچش مي‏كنندوهنوز يك سوال را جواب نداده سوال دوم و سوم و ... خطاب به او شروع مي‏كنند به حرف‏هاي ركيك و تند و تمسخرآميز، تاجايي كه از نظر روحي نيز صد در صد عصباني‏اش مي‏كنند، در چنين وضعي شخص سه حالت پيدا مي‏كند:

    1- به هيچ وجه كنترلش را از دست ندهد؛ يعني بر اعصابش مسلط باشد و هيچ اثري جسمي و روحي روي او نگذارد.

    2- كنترل خود را از دست بدهد، به گريه بيفتدو بدنش بلرزد وهم چون انسانهاي ترسو و وحشت زده باشد.

    3- انساني است وسط، نه آنچنان شجاع و با شهامت كه هيچ اثر جسمي و روحي در وجودش نگذارد ونه آن چنان ترسو و بزدل كه وحشت زده باشد وبلرزد؛ بلكه حالتي بين اين دو است؛ يعني خودخوري مي‏كند، ناراحت مي‏شود اما خود باخته نمي‏شود، همه را دردل نگه مي‏دارد وچيزي نمي‏گويد:

    روان‏شناسان مي‏گويند:نمره انسان‏هاي قسم اول بيست است. گروه دوم رفوزه هستند ونمي‏توان كارها و پست‏هاي كليدي را به آنان واگذار نمود. گروه سوم همنمره متوسط دارند؛ به اين گروه نيز نمي‏توان كارهاي حساس را محول كرد.

    اين قانون، قانون بسيار خوبي است. بهتر از اين،معياري است كه اميرالمومنين(ع) براي ما تعيين كرده و فرموده است كه:

    آله الرياسه سعه الصدر؛[3]

    وسيله و آلت رياست و سرپرستي ، دريا دلي است.

    همانطور كه اگر يك منشي قلم نداشته باشد نوشتن برايش ممكن نيست، و يك آهنگر چكش و يك نجار تيشه نداشته باشند كارشان تعطيل مي‏شود، يك رئيس نيز اگر سعه صدر نداشته باشد نمي‏توان رياست كند. مخصوصاً در جمهوري اسلامي گرفتاري مهيم كه هست اين كه توقع مردم بالا رفته، كه بسياري از آن توقعات بي‏جا است و شما بايد درمقابل اين توقعات وانتظارات از خود خونسردي نشان دهيد؛ به طوري كه وقتي ارباب رجوع از اتاق شما بيرون مي‏روند در اثر سعه صدر،خوش زباني و استدلال ومنطق شما راضي و خوش بين باشد.

    اگر براي به دست آوردن سعه صدر تلاش نكنيد نه در پست و مقام موفق مي‏شويد ونه در زندگي. اولين مصيبتي كه براي خودتان به وجود مي‏آيد ضعف اعصاب است.اگر اعصاب شما ضعيف شد، هم دنيايتان به خطر مي‏افتد و هم آخرتتان، در نتيجه نه دنيا خواهيد داشت و نه آخرت.

    رمز پيروزي مردان بزرگ و رهبران انقلاب‏هاي سرنوشت‏ساز، همين تسلط و سعه صدر بوده است. نگاهي گذرا به زندگاني پيامبر گرامي اسلام(ص) نشان مي‏دهد كه سعه صدر ودريادلي، يكي از رموز موفقيت آن حضرت بوده است و قرآن نيز در سوره انشراح به اين نكته اشاره مي‏فرمايد:

    «الم نشرح لك صدرك»

    مديران و كارمنداني كه در پشت ميز نشسته‏اند، بايد بدانند كه حل مشكل مردم به دست آن‏هاست، و مي‏توانند با رفتار وكردار اسلامي و سعه صدر مبلغ انقلاب باشندو اتاق اداره‏شان را مركز تبليغ كنند.

    نقل مي‏كنند كه: مرجع بزرگ، مرحوم حاج سيدابوالحسن اصفهاني(ره) نامه‏هايي كه به دستش مي‏رسيد مي‏خواندن- اگر چه اين كار برايش مشكل هم بود- و آن نامه‏هايي را كه فحش و ناسزا بود جمع مي‏كرد و در هر ماه يك دستمال از آن‏ها را بسته و براي اين كه كسي از متن آن‏ها آگاهي پيدا نكندخودش شخصاً مي‏برد و در آب جوي مي‏ريخت.

    اگر كسي بخواهد به چنين نامه‏هايي جواب بدهد؛ يعني مثل آنان فحش بنويسد،او هم مي‏شود مثل فحش‏دهنده پاداش بدي را به خوبي بده،نه به بدي اگر كسي به شمابدي كرد شما بايد به او خوبي كنيد.

    احسن الي من اساء اليك؛ فان المسيءيجزيه اساءته؛[4]

    به كسي كه به تو بدي مي‏كند خوبي كن، زيرا آدم بد به جزايش عملش خواهد رسيد.

    اگر مي‏خواهيد كسي را كه به شما بدي كرده است بكوبيد، با او با عطوفت و مهرباني برخورد كنيد و به دست مكافاتش بسپاريد، مطمئن باشيد كه اگر بدي او زياد شد و از حد گذشت،به جزاي عملش خواهد رسيد.

    مرحوم شهيد ثاني(ره) در منيه المريد اين روايات را آورده وقضيه‏اي هم برايش نقل مي‏كند و مي‏فرمايد: كاسبي بود ساده‏لوح كه هر گاه حاكم وقت از رو به روي مغازه‏اش مي‏گذشت، او مي‏آمد و در مقابل حاكم مي‏ايستاد ومي‏گفت:«احسن الي من اساء اليك؛ فان المسيء يجزيه اساءته»[5] و يان سخن از آن جا كه از دل برمي‏خاست بر دل مي‏نشست و بر حاكم تاثيرمي‏گذاشت. تا اين كه روزي همين كاسب مقامي در حكومت پيدا كرد و بعد از آن به طور آزاد و بدون ممانعت نزد حاكم مي‏آمد و همين جمله را برايش مي‏خواند.اينجا بود كه حسادت اطرافيان چاپلوس و حسود برانگيخته شد و گفتند:اين كاسب چرا بايد نزد حاكم اين همه قرب و منزلت داشته باشدو ...

    سرانجام يكي زا آنان نزد حاكم رفت و سعايت و وسوسه را آغاز كرد و به حاكم گفت:اين كاسب كه اين همه مورد لطف وعنايت تو است سر كوچه‏ها مي‏نشيند واز توعيب‏جويي مي‏كند و مي‏گويد:دهان حاكم بوي بد مي‏دهد و .. از نزد حاكم كه بيرون آمد،نزد كاسب رفت و او را به ميهماني دعوت كرد و آن روز مقداري سير داخل غذا ريخت و به كاسب داد. كاسب هم به خاطر خوردن سير از رفتن به خدمت حاكم منصرف شد، اما آن مرد حسود ترغيب و تشويقش كرد كه: رفتنت مانعي ندارد،برو منتهي نزديك حاكم نايست و از دور با او سخن بگو، كاسب ساده‏لوح پيشنهاد او را پذيرفت و رفت، با مقداري فاصله از حاكم ايستاد و گفت:«احسن الي من اساء اليك...» حاكم كه از دست كاسب عصباني بود گفت: بيا نزديك‏تر، كاسب جلو رفت،اما دستش را جلوي دهانش گرفت، و اين جا بود كه حاكم در مورد حرف‏هاي حسود به يقين رسيد. رسم حاكم بر اين بود كه هر وقت مي‏خواست به كسي جايزه‏اي بدهد، با دست خودش مي‏نوشت، لذا نامه‏اي نوشته و داخل پاكت گذاشته و به كاسب داد،كه در ان به جلاد نوشته بود: به محض رسيدن نامه،حامل آن را كشته و پوستش را از كاه پر كن و براي من بفرست. كب خيال كرد كه حاكم برايش جايزه‏اي نوشته،با خوشحالي بيرون آمدو در اين حال آن سعايت كننده و حسود بيرون در كاخ ايستاده بود وهر لحظه منتظر بود كه حاكم حكم قتل كاسب را صادر كند. وقتي كاسب را ديد كه خوشحال است پرسيد چه شده؟ كاسب جواب داد:اتفاقاً حاكم امروز برايم جايزه‏اي نوشت و .. حسود بدبخت خيال كرد كه حتماً جايزه مهمي است،گفت: جايزه‏ات را نديده مي‏خرم مثلاً به ده هزار تومان،كاسب حاضر نشد بفروشد و گفت: جايزه من است! نمي‏فروشم حسود قيمت را بالا برد تا اين كه كاسي را راضي كرد كه بفروشد، لذا پاكت‏نامه را گرفت و رفت و از خوشحالي در پوست خود نمي‏گنجيد و تصور مي‏كرد كه جايزه با ارزشي را از چنگ كاسب درآورده و سود فراوان كرده است. وقتي نزد جلاد رسيد نامه را داد و جلاد آن را باز كرده و خواند: ديد كه در آن نوشته است:«سر حامل نامه را بريده و پوستش را كنده و پر از كاه كن و نزد من بفرست».

    مرد حسود وقتي از محتواي نامه آگاه گشت فريادش بلند شد كه :نامه مال من نيست،ف ردي كه باشد كشته شود من نيستم و .. اما آنچه به جايي نرسيد فرياد بود!

    روز بعد طبق معمول كاسب به دربار آمده همان سخن هر روز را تكرار كرد. حاكم تعجب كرد كه اين كاسب بايد با پوست پراز كاه نزد من مي‏آمد،قضيه از چه قرار است؟ پرسيد نامه را چه كردي؟

    كاسب گفت: دادم به فلاني در مقابل فلان قدر پول.

    حاكم در حالي كه همچنان عصباني بود گفت: چگونه جرات ميفكني كه بر سر كوچه‏ها بنشيني و پشت سر من حرف بزني و برايم عيب درست كني؟!

    رنگ چهره كاسب تغيير كرد و گفت: جناب حاكم! تو مرا به مقام رساندي،به من محبت‏هاي فراوان كردي، چگونه مي‏شود كه از من چنين خطايي سر بزند؟!

    حاكم پرسيد: پس چرا روز گذشته وقتي آمدي در فاصله دور ايتسادي و دستت را جلوي دهانت گرفتي؟!

    كاسب ماجراي ميهماني و سيرخوردنش را براي حاكم تعريف كرد. در همين حال بود كه پوست پر از كاه آن حسود و نمام را آوردند!

    شهيد(ره) از اين داستان چنين نتيجه مي‏گيرد: اگر كسي به تو بدي كرد تو خوبي كن كه آدم بد، سرانجام به سزاي اعمالش خواهد رسيد.[6]

    آري، جا دارد كه اين آيه را هر روز بخوانيم و با خود زمزمه كنيم كه

    «رب اشرح لي صدري ويسرلي امري و احلل عقده من لساني يفقهوا قولي»[7]

    پي نوشت ها:

     

    [1]. طه(20)آيه24.

    [2]. همان، آيات 25-28.

    [3]. نهج‏البلاغه صبحي صالح،حكمت 176.

    [4]. بحارالانوار، ج77،ص171.

    [5]. همان،ج75، ص283.

    [6]. شهيد ثاني،منيه المريد،ص59.

    [7]. طه(20) آيه‏هاي24-28.

    چاپ
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365